من در لحظه ها
او در گذشته متعفن از ماندگي
من در لمس وجود
او در قاب گذاشتن يك تصوير عنكبوتي
من در پي «ما» شدن
او در تلاش به گرداب خود كشاندنم
من در بخشش.... بخشش خنده هايم..دفترگشوده ام... مهربي توقع ام
او در انديشه ناخك زدن دغل گونه بخشش هايم
من در غرق بوسيدنش
او در جستجوي به حبس كشيدن لب هايم...درتخيل غبارگرفته اش
من آمدم با آنچه كه داشتم ..اوبا آنچه كه نداشت
من رفتم وبه بلوغي ديگر رسيدم
او ماند با دلي خالي با حسرت
Geen opmerkingen:
Een reactie posten