woensdag 24 december 2008

هيولاي بي صورت

" بايد ؛‌بايد انجام دهي ؛ آنچه را كه قادر بدان نيستي "
" محكوم به آزادي هستي"
آزادي كه هيچگاه قادر به دست يافتنش نيستي
" به حال خود رها شده ايم"
رها هستيم كه طرحي بر دنياي خود زنيم
"يقه خود را بگير و خود را از مرداب بيرن كش "
اين است توان و آزادي انساني ما
ايام كريسمس.....بر خود كز ميكنم. آنچه در تقلاي آدميان و اطراف مي بينم ؛ اضطراب است و بس . كه با رنگ و پرخوري مي پوشانندش ! زماني از تاريخ انساني بود كه آداب و روسوم ؛ مراسمي بودند كه طرحي زيبا بر روابط انساني ميزدند ولي حال غول سرمايه داري و خداي تبليغات چون خون آشامي همه چيز را بي جان ميكند.
دستگاهي كه با دندانهاي كوسه وارش همه چيز را مي بلعد و به شكل دلخواه خود تف ميكند."

vrijdag 19 december 2008

وصف حال گوئي اي هادي ،دقيق

دوستي ديشب در ميان صحبتها اين شعر از هادي خرسندي را برام خوند؛ اينقده ريسه رفتم....اين هادي هم بابا كارش خيلي درسته..به قول اين دوستمون عبيد زاكاني زمان ماست
آن يكي وامي طلب كرد از رفيق
گفت كيرت را ببينم من دقيق
گفت ربط كير من با وام چيست؟
گفت با پس دادنش بي ربط نيست
موعدش چون ميرسد با توپ پر
پاسخم گوئي كه كيرم را بخور
پس ببينم تا خوردنم هست آن
يا ندارم خورد آن را توان
بس كه خوردم كير از هر وام گير
بايد از اول ببينم سايز كير