zondag 29 juni 2008

خالي

. پر؛ پراز گوهاي مصرفي...تا سرحد تركيدن...بيش از اين پرشدن را ممكن نيست.....بناي اين "تمدن" بي ترديد در حال كندن گور خود است .
سال 2012 كوچ خواهم كرد....ميدانم خالي بودنم در هيچ مكاني پرنخواهد شد..ولي اضطراب اينكه روحم را به حراج خواهم گذاشت را نخواهم داشت.
.در هر كجا كه باشم در خود حبس باقي خواهم ماند؛ اميدوارم البته كه همچنان حبس باقي بمانم

woensdag 18 juni 2008

ارضاِ؛ تخمي

صحنه هائي كه به هنگام جلق زدن در سرت گام ميزنند، بهترين وسيله و ملات براي تحليل رواني خود است
برادرم...بيگمان سخت دلتنگش هستم. ..بسيار خودخواهانه .تنها نوازشهاي او برايم دلنشين و حقيقي مي آيد.خسته از ارتباط با آدمها! از اين آدمهاي قلابي..آدمهاي دريده وبه ظاهر شرمگين ..مغشوش و آشفته ام
آشفته و سرگردان از سايه خود...خشمگين م ..خشمگين ازوجود بار مسئوليت درمقابل فرزندم

dinsdag 10 juni 2008

غبار حسرت

يك ماجرا....يك درد......يك «اگر»....خلا ميسازد كه تو را در گردابي تا به آخر عمر ميچرخاند و ميچرخاند
آه