zaterdag 27 oktober 2007

خران سوزاكي

دراين سه هفته اخير با توفيق اجباري به سه مورد جمع هاي ايراني رفتم ..جشن مهرگان....برنامه صمد و خرسندي وكنسرت داريوش و منصور

حاصل ونتيجه.... بيشتر بر اين باور شدم كه انتظارات بيجا از خود داشتن فرهنگي مالامال از تضاد و دوروئي راشكل ميده...آخر نه اينكه جامعه ما در تمامي ابعاد در يك مقطع تاريخي از افول قرار داره...چگونه ميتوان دراين ميان انتظار داشت كه مثلا در بعد هنري تولدي داشته باشه و ذهنيت جامعه به دوره شكوفائي پا بگذاره؟

جامعه اي كه مثل خرملا گداي ده صمد آقا از همه طرف دارن مي كننش چيزي جز سوزاك به جامعه خود ميتونه بده؟
به پرويز صياد خيره و هاج و واج خيره شده بودم ...كسي كه در دوره شكوفائي جامعه مان نمادي از رشد تئاتر..سينماوتلويزيون به حساب مي آمد حال نمادي واضح از ايستائي زمان در جامعه به چشمم ميامد. مثلا غرض اين بود كه كمي بخندم...با ديدن جو اونجا
اخلاق سگي ام زد بيرون و در اين مواقع تا پاچه نگيرم آروم نميشم

اونم از اسطوره موزيكمون...داريوش....پشت ميكروفون خصوص با اون حركات دستهايش كه به سينه زني شبيه بود ...آوازاش رو به روضه خوني نزديك ميكرد.اما جمله اي گفت كه شرح «حال» بود: وقتي در گذشته و آينده سير ميكني نميتوني حال كني ...اين «حال» هست كه تورو ميكنه.( البته با اين صراحت نگفت ...طفلي جرات نداشت به طرفداران زن در صف اول دست بده ..چه برسه كه كلمه كردن و گائيدن به زبون بياره)

با ديدن ايراني جوون نيز دريافتم كه سوزاك خودم رو به اين نسل هم منتقل كردم...اميد آنكه براي نسل سوم (شايدم نسل چهارم) ضد ويروسي بياد كه سوزاك من به آنها منتقل نشه!

woensdag 17 oktober 2007

جغجغه ها

اگه مزاح چند دقيقه اي او را شنيدي و تنهائي و فغان و بيگانگي او را از جامعه اش را حس نكردي ...بدون كه تا 30 ساله ديگه همچنان در حال عرعر كردني!

http://nl.youtube.com/watch?v=XshcHjWzwvQ

woensdag 10 oktober 2007

تا به كي و تا به كجا؟

تجارت جهاني تا به جائي رسيده كه حتي آدمكشان حرفه اي نيز علنا به تجارت حرفه خود پرداخته اند .آيا مفهوم گلوباليزاسيون همينه؟

http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/story/2007/10/071008_he-me-blackwater.shtml

zondag 7 oktober 2007

با هم

زندگي رسم خوشايندي است
زندگي بال وپري دارد با وسعت مرگ
برشي دارد اندازه عشق
زندگي چيزي نيست كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود
....
زندگي تجربه شب پره در تاريكي است
زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد
....
زندگي مجذور آينه است
زندگي كل به توان ابديت
زندگي ضرب زمين درضربان دل ما
زندگي هندسه ساده و يكسان نفسهاست
....
زندگي آب تني كردن در حوضچه اكنون است
رخت ها رابكنيم
آب در يك قدمي است
«سهراب»
نيازبه صميمتي و دوستي دارم ...دركنارش رشد كنم و شكوفا شوم ولي دوست ندارم درهم مستهلك گرديم

dinsdag 2 oktober 2007

انزال

چند روز پيش معناي كلمه* كوئتوس را از پسرم جويا شدم و او بدنبالش كلمه *كوئيتوس اينتراپتوس را پيش كشيد. معناي ريشه اي اين كلمه به اين معني است كه كسي سرزده وارد كليسا شود ودر وسط مراسم عبادت نيز ازكليسا خارج شود كه البته معناي تحت الفظي آن اين است كه مرد به هنگام ارگزم آلتش را بيرون بكشد. و نيز فكت تاريخي ديگري را گفت كه نميدانستم واينكه امپراطوران چيني در شب زفاف به هنگام آميزش از آنان نقاشي كشيده ميشد.

عجب تقدسي سكس داشته و حال به چه تنزلي رسيده ...اينهمه فاصله ارزشي.....به گونه اي كه حال براي ما اينهمه بسيار غيرقابل فهم ميايند.
دراين انديشه ام كه نسل پسرم در تدارك يك جهش مخفي و بي سروصدا فكري هستند ولي...چگونه ؟! درجائي كه تجارت و منفعت طلبي تعيين گر تمامي ارزشهاي انساني و اخلاقي ست.

*coitus
*coitus interruptus