zaterdag 26 januari 2008

از سارتر تا بودا

تهوع از بار هوسها و اميال كجا....آزاد شدن از اين هوس ها كجا....آنچه كه بوديسم آنرا " نيروانا" ميخواند.همان آخرين مرحله (مرحله چهارم) دستيابي به حقيقت كه رهائي مطلق از خواسته هاست.
نيروانا همان جاودانگي است ..ناميرائي...نه به معناي مادي آن...بلكه رها شدن از هوس ها واميال...آنچه بوديسم از آن به عنوان هوس ياد ميكند برايم بيشتر چهره ترس دارد...رسيدن به حقيقت چهارم....بسيار دور ميايد...اما قدردان از اينكه به مرحله دوم حقيقت كه همان دليل رنج انساني است را يافته ام.
براي رسيدن به نيروانا 8 مسير را بايد پيمود. اين هشت مسير رابه درك من در سه اصل زردتشتي ميتوان خلاصه نمود. اما بوديسم پيچيدگي خاصي از آن به دست ميدهد. كتابي در دست دارم كه هنوز به بيست صفحه اولش هم نتونستم برسم زور زدن به درك گفته هاي بودآ از صد تا زور زدن اتاق زايمان برايم سخت تر ميايد:
aldus sprak de Boeddha....De Breet & Jansen
درضمن كشف پرادوكس شكوهمند بودآ چه وجد آوراست: هيچ ميرائي نيست و هيچ وچودي ناميرا نيست..همه در يك اتصال جاودانه ايم. مي ميريم تا به ديگري دهيم. نه تولدي و نه مرگي...كه بودآ‌ از آن " زنجيره شرطي وجود" ياد ميكند

zondag 13 januari 2008

بلوغي

به درك ديگري از وجود؛هستي ؛ جهان يا هرچيزي كه اسمشو ميذارند رسيدم ......كاش حوصله يادداشت اين روند حس ودرك ..درك و حس را داشتم..... مينوشتم و مينوشتم ...براي بعدهايم فكر كنم بازگشت به اينهمه جالب باشه
جهان را چون حلقه هاي بي انتهاي كروموزمي ميبينم كه همگي داراي يك روح هستند ..روحي بي انتها..روحي كه با ذهن خود گمان ميبريم در محدوده فكري و اندامي جاي دارد.گره درك اين اينجاست كه گاها مرز ذهن را با روح يكي ميپنداريم...و مرزذهن با جسم را. اما ذهن كجا و روح كجا!!!!!....بايد خيره شد به آسمان..به ستاره ها..به دريا...به جنگل ..به تك شاخكي و يا برگي...بايد خيره شد با بوئيدن ...ورها شد ازدنياي ترسهاي خود! آنگاه وصل به بي انتهائي را خواهي چشيد
" غيرقابل درك ترين امر همان درك كردن ماست"
انشتين

dinsdag 1 januari 2008

محكوم به زندگي

2008
آميزش هرچه بيشتربا طبيعت
افزايش اوقات ورزش
عادت دادن خود به كتابخواني
افزايش رابطه با آدمها به شكل افقي. ديگر به دنبال رابطه عمودي (عمق) نخواهم گشت .خود بايد بيايد
چوس خوري براي رفتن و گشت و گذار در هند
قدردان 2007
قدردان از اينكه اين گفتار را از طريق حس به دركش رسيدم
de geest is de geest van een mens, maar niet de mens zelf. Evenzeer is het lichaam het lichaam van een mens en niet de mens zelf. Geest en lichaam vormen de basis van de mens, niet de mens zelf. Wij kunnen dus de mens bij de analyse niet vinden, met niets concreets vereenzelvingen. Ook enkele hedendaagse fysici zeggen dat er vanuit het standpunt van de kwantumfysica geen werkelijkheid bestaan, Wanneer wij heel percies en heel diep zoeken naar het betreffende verschijnsel ,dan is het niet vinden. (Dalai Lama)
روح آدمي روح اوست ولي نه خود او! همچون اندامش كه اندام اوست ولي خود او نيست. روح و بدن جزوي از اوست ولي خود انسان نيست . آدمي را با تجزيه كردنش نخواهي يافت .به اين معني كه با تجزيه او جوهر و ماهيت مشخصي را به دست نخواهي آورد. حتي برخي از فيزيكدانان بر اين اعتقادند كه چنانچه از زاويه علم كوآنتوم بنگريد واقعيتي وجود ندارد .هنگامي كه بسيار عميق درپي جزئيات پديده اي برويم..قادر به يافتن آن جز آخرين نيستي
ترجمه اش اينور و آنور شد . دست خودم نيست . دوست دارم تجاوز كردن را