vrijdag 30 november 2007

paradox

آدم جنگلي و بسيار ابتدائي خودم رو ميدونم. از اين جنبه كه بسياري از موازين وكليشه هائي كه در روابط آدمها پذيرفته شده وغيرقابل رد كردن و تغيير به نظر ميايند براي من به شكل بسيار ساده قابل پذيرش نيستند.بدوي هستم به اين معني كه سردر نميارم كه چرا اينهمه ارزش تلقي ميشه در جائي كه مفهوم حقيفي نداره.
گاهي به عمق اين موازين و پرنسيپهاي معمول در بين آدمها(در فرهنگهاي مختلف) ميرم و درپي دريافت هدف اين موازين و وزنه زني آن برميام و در نقطه اي مي بينم بسياري از پرنسيپها پوك پوك هستند و درمقابل مني كه بسياري از برخوردها وارزشهام نشان از بي پرنسيپي ميايد..در نقطه اي بسيار وزنه سنگين تري داره (به لحاظ پاينبدي به ارزشهاي ساده و اصيل انساني) و دقيقا در همين نكته هميشه روابطم با آدمها لنگ ميزنه و به قول معروف اكثرا آبم توي يه جوب با اطرافيان نميره وگاهي درنقطه اي چنان وحشيانه رم ميكنم كه براي دهن كجي به اين همه شكلكها كلماتي به كار ميبرم كه برق از سر طرف بپره
پ.ن.1جوابي صريح به جناب محترمي كه تلفني صحبت كوتاهي داشتم
پ.ن.2سگ برينه به پرنسيپ وروبط حاكم بر ايرانيان

Geen opmerkingen: