گاه لحظاتي كه قصد به تمركز به خود دارم و درتلاش گريز از دنياي پا در هواي بيرون ...جرقه هائي از احساسات ولمس تجربيات ناآشنائي بر من مي نشيند...گاها خود را پابرهنه اي مي يابم كه در گام زدن خود سنگلاخ هاو سنگ ريزه هاي داغي را زير پاي خود حس مي كنم....گاه به وضوح صحنه هاي بر ذهنم مي نشينند. ...زني با پوست تيره آفتاب سوخته ....زني به ظاهر عرب با موهاي محعد
گاه به شك مي افتم كه شايد به واقع درست است بنا به اعتقاداتي كه روح انساني اجتناب ناپذير و بي وقفه در تاريخ سرگردان است.
Abonneren op:
Reacties posten (Atom)
Geen opmerkingen:
Een reactie posten