ازديدنم گوئي كمي معذب گشت..نيم قدمي به عقب رفت .لبخندي با مهربرلبانم نشاندم ... دست دراز كردم وگامي بلند به جلو برداشتم به جبران ! واو چنان دستم را فشرد كه به ياد ندارم هيچگاه به هنگام دست دادن اينگونه دستانم فشرده شود
.
زني بسيار بسيارحذاب و زيبا مي آمد با آرايشي كه نشاني از هنرو سليقه خاص ...نامعمول وگيراي وي بود.تا به حال نديده بودم اينگونه ماهرانه مزه مصنوعي برچشم كسي را وخط چشم !وقتي درتخت مخصوص دراز كشيد چشمم برسينه هايش ثابت ماند به اغراق يقه گشوده اش را بيشتر به پائين كشيد.سينه هائي هميشه برافراشته حتي به هنگام خواب !در تمامي طول بردن موهاي صورتش با حركات وولهائي كه درصندلي ميخورد آشكار بود كه به هربهانه اي بدنبال نمايش بدن گندمي و براقش است . شكمش بسياربسيار زيبا بود با حلقه اي آويزان برناف ! بي آنكه خطي از ماهيچه برشكم آشكار باشد بسيار تخت و بي چربي مي آمد. انگاري از مرمرتيره اي ساخته اندش .نه استخواني معلوم بود نه ماهيجه اي ونه چربي برآمده اي! تخت تخت...براق براق
!
بعد از ساعتي از تخت بلند شد .بسيار دست ودلباز ميامد براي زيبائي خود. كرم بسيار گرانقيمتي را بي ترديدي خريد و پول مضافي را پين كرد.به هنگام پين كردن كمي به جلو خم بود.درست بالاي وسط قاچ كون تاتوئي داشت كه به وضوح قابل ديدن برايم نبود حدس زدم يه توتم سرخپوستي بايد باشد. دامن كش داربلند و چين داري چون دامن هاي سنتي ديار خود(آمريكاي لاتين) برتن داشت. چنان برجستگي هاي زيبائي داشت كه اين دامن كه اكثرا برتن زار ميزند و بي قواره ميايد .... برجستگي هاي او را جذاب تر واسرارآميزتر كرده بود. براحتي ميشد انگشت اشاره را زيركش دامن جاي داد و برقاچ كون لغزاند ...ووووالاااااااا.....دامن ليز ميخورد ميامد پائين ! با آنكه دامن بسيارگشاد بود ( احتمالا به منظورپهنان كردن آلتش) ولي همچنان برجستگي هايش را ميشد به وضوح حدس زد.كوني به براقي شكمش با برجستگي ميزون بدون آنكه باسن را پهن بنماياند.
بعد از پين كردن با آن صداي دورگه و جذابش با انگليسي مسلط با پرحرفي زنانه تندتند شروع كرد از خود گفتن...از گوآتمالا بود.تا اينو گفت...گفتم:ووا...ميستريس لند...دوست داشتم كنايه وآيروني حرفم را بگيرد ولي بي شك نه!در اين مواقع دوست دارم فرياد برآورم كه اي بابا!!! مرا درياب!!!( اندامي زنانه چون اسطوره هاي باستاني .. مرموز.... با آلتي مردانه)!وي همچنان بي وقفه ادامه داد.... .بوتيكي در آمستردام داشت. از رستوران ايتاليائي فلان خيابان خوشش ميامد و الان حسابي گشنه بود و ميخواست بره يه پرس حسابي پاستا بخوره...دوست پسرش مديرفلان جا بود...همينطور داشت ميگفت كه رئيس به نشان آنكه وقتش به سرآمده بلند شد و او نيزباحرص زنانه اي شكلاتي را از روي ميز برداشت و باولع بازكردو بر دهان گذاشت . برخلاف ورودش قدمي بلند به سويم برداشت و اينباربسيار زنانه بدون فشردن دستانم دست داد و همزمان با هم گفتيم: نايس تو ميت يو...كه او مجبورشد با مكثي ادامه بده: توو......دردل گفتم بي صبرانه منتظر جلسه بعد هستم كه با خط بيكيني ات مشغول شوم . باشرحي كه قبلا رئيس داده بود ميدانستم آلتي زن پسندي دار
د.
در خصوص او كمي شك دارم ولي ميتونم تصوركنم براي عده اي از اين افراد داشتن آلت مردانه چه عذاب دهنده و شرم آوراست ..چون پري دريائي زيبائي كه در سرزميني خود را ميابد و يا پرنسسي كه قوزي بر پشت را بايد با خود بكشد
Geen opmerkingen:
Een reactie posten