افسردگي را ميوه سبدي تعارف شده به خود؛ دست بر آن برم
با سكوت پيرهن مهمل بافي را دريده
و در خلسه ام دست و پا زدن " باور" را با كينه توزي نظاره شوم
وحشت خيره شدن بر چشمان بيگانه ام را با سكس حيواني غالب آيم
با عربده بيزاريم را فرياد
بيزاز از روح زمان
كه تجاوزگر من است
Geen opmerkingen:
Een reactie posten