zondag 8 maart 2009

HPS

sensetive intelligentie, Barbara Driessenالهام از

افرادي كه غريزه ( اينستنكت)‌و بصيرت فطري شان ( اينتويشن) از همان كودكي بسيار بالاست و درست به همين خاطر چنانچه در يك محيط پرورشي نامناسب ( كه در محيط جامعه ما شانس آن بسيار بالاست)متولد شوند؛ مدام چون كيسه بوكسي براي ارضا عقده ها وكمبودهايشان از طرف خانواده موردسوء استفاده قرار خواهند گرفت. وبدين گونه در مراحل شكل گيري شخصيت شان اين افراد بسيار به لحاظ احساسي شكننده ميشوند ولي اين نكته را بايد تاكيد كنم كه ميان حساسيت وحس (سينستيو) و احساساست ( ايموشن) فاصله زيادي است و اين افراد از آنجا كه استعداد نهفته در رشد حساسيت خود و كنترل احساسات دارند در دوران بلوغ بسيار سهل تر از ديگران خواهند توانست بر احساسات خود مهار زنند و آنرا تحت كنترل قرار دهند. هرچند كه برخي چون من تازه در سن 40 سالگي به اين بلوغ آنهم به شكل بسيار ناقص آن دست خواهند يافت و علت اصلي آن اينكه در يك جامعه بي سواد و بسته و بسيار كلوني متولد شده ام


يكي از مشخصات بارز اين افراد كه از همان اوان كودكي شكل گرفته اين است كه حسي از دنياي بيرون دارند كه با جستجوي مداوم آنان براي يك هارموني دروني و بيروني همخواني ندارد و اين را به وضوح در خود حس ميكنند و از آن رنج ميبرند و حسي از بيگانكي با محيط در آنان رشد بارزي مي يابد."نرم" ها برايشان قابل قبول نيست و دررفتارشان اين را براحتي بروز ميدهند و بدين ترتيب از طرف اطرافيان براي اين عدم پذيرش به اشكال گوناگون تنبيه مي شوند و معمولا به عنوان فردي مريض اشاره ميشوند .صرفا به خاطر اينكه قابل درك براي اين افراد نرم گرا و گله گرا نيستند. اينگونه است كه شخصيتي مملو از هراس و ميل به عزلت نشيني در آنان شكل ميگيرد.


طبيعت و به خصوص درختان به چشم اين افراد به شكل بارزي موجود زنده اي است كه به راحتي ميتوانند با آن سخن بگويند حتي ميتوانند عشق بازي با درختي را تجربه كنند . يكبار اين اتفاق برايم شكل گرفت كه از روي ناداني و به عادت پرورشي تحقير خود اينگونه تعبير كردم كه از زور تنهائي و انزوا طلبي اينگونه دلبسته طبيعت هستم. ولي اين ارتباط غريب و بسيار دلپذير از اين روست كه اين دسته از افراد صفت متمايزه شان اين است كه از همان اوان كودكي در كلنچار و نبرد دروني براي هماهنگي و بالانس دردرون و نيز درون با بيرون هستند. زندگي در يك محيط شلوغ و مدرن كه مشخصه آن عدم بلوغ حسي و احساسي است چون جام زهرآگيني است كه شكنچه دروني آنان را به همران دارد و معمولا بعد از مدتي نوع وسبكي خاص از زندگي را تا آنجا كه قادر باشند براي خود شكل ميدهند كه بسيار بسيار متفاوت از سبك و رسوم و عادات روزمره ديگر افراد است؛ سبكي كه تا حد توان قصد بر حمايت از مادرمان زمين دارد.


شيوه تفكر اين افراد بيشتر تصويري است و سمبليك . مثالي از خودم از اين تفكر تصويري كه به تازگي در من شكل گرفته ميزنم . دراين اواخر با شكل گيري روند بلوغ مستمر خود با برخورد با اكثر افراد اينگونه متصور مي شوم كه پستانكي بر دهانشان است . انسانهائي كه صرفا در پي ارضا احساسات خود هستند و مدام در حال غر زدن و ناله كردن از ديگرانند وحاضرند براي ارضا خود چون كودكاني بر حريم ديگران تجاوز كنند. زبان اين افراد نيز بيشتر سبكي است خاص آنها و پيرو زبان عام نيستند و گاها فرهنگ لغت خاصي را در روند ارتباطات خود شكل ميدهند. نويسنده كتاب ذكر شده در بالا زبان رايج را زبان افقي و زباني كه مملو از استعاره و سمبول و لايه هاي مختلف معاني است را زبان عمودي مي نامد .زباني كه قبل از آنكه درپي ارتباط رايج با ديگران باشد در پي يك ارتباط روحي است..زبان روح! روياهاي اين افراد نيز اكثر سمبوليك هست و حاوي پيامي پيش گويانه...

البته اين را هم اضافه كنم كه افرادي ازاين نوع چنانچه به يك بصيرت عالي دست يابند ؛ كانالي ميشوند كه قادرند طبيعت درخطرنابودي و همنوعانشان را بسيار ياري رسانند ولي تيپي مثل من هنوز در مرحله زدگي از انسانهاست.

Geen opmerkingen: