امروز صبح كه چهره انسانهارا در خيابان هاي شيكاگو در تلويزيون ميديدم ؛ چشمانم قادر نشد كه خشك بماند. چهرهائي پر از اميد....شوري كه سالياني است كه از ما آدمها گرفته شده .شكي نيست كه وارد دوراني ميشويم كه ديگر قادر نيستيم چون مردگان متحريك سرنوشتمان را به دست معدودي بسپاريم. بروز و رشد دگر بار اين حس كه ميتوان دستي بر سرنوشت خود داشت...راستش هيچ از سياست نميدانم ....و هميشه برايم گيج كننده بوده ؛ولي به خوبي ميدانم اميد حسي است كه ميتواند تعيين گر و تغييردهنده باشد
هرچند كه تاريخ را به شكل كلي تكراري بيش نميدانم ولي اين اولين باردر تاريخ انساني است كه قدرت ؛ در طول تاريخ انساني نه تنها تيشه بر زندگي انسان ميزند بلكه حال كل هستي كره زمين را نشان گرفته و آنرا تهديد ميكند. انسانها در تاريخ شان ميمرند و ميمرانند ولي حال بايد تاملي به اين افسارگسيختگي اش بر طبع حيواني اش نمايد تا كره زمين را به باد نداده.
Geen opmerkingen:
Een reactie posten