zondag 2 november 2008

نامه اي به او

كدام ناداني ست منكر شود كه تولد و مرگش حتي جرقه اي از واقعيت در سير هستي را شكل نمي دهد ولي همين ؛ هر ناداني را وا مي دارد تولد لحظاتش را ، دراين سير سرشار از بيهودگي ؛ جشن بگيرد
تا هيچ بودن و بودن زندگي را همزمان به درك نيائي ؛ قادر نيستي نه به ستايش ازآن درآئي و نه مهمل بودنش را به هيچ انگاري
تمامي با توست شريك در لحظات هستي يا مغلوب لحظات گذر كرده وبي رحمانه محروم شدن از لحظاتي كه برتو ارمغاني است

Geen opmerkingen: