همواره تماس با آدمهاي بسيار نابكار خوشايندم بوده وهست....شبي چون كودكي به گريه آمد و با هق هق ازاينكه مجبور شده بود زن و كودكاني را به بابت نپرداختن بدهيشان از خانه شان بيرون كند بسيار اظهار شرمساري و رنج نمود...اشكهايش دروغين نبودند اما همين
اشكها نشان از لذتي بود كه در لحظه تخته كردن خانه آن زن برده بوده
Geen opmerkingen:
Een reactie posten